حکایت نیم قرن اشک و لبخند موسیقی «پاپ»
گذری بر کارنامهی ناصر چشمآذر، در گفت و گو با حسین عصاران، مؤلف کتاب «باران عشق»
دسترسی به متن این گفت و گو در سایت روزنامهی ایران
حضورش غیر قابل انکار است در صفحهی خاطرات نسل ها؛ نسلهایی که از ۵ دهه پیش تا امروز زلف گره زدهاند با آنچه او بر تار جانها نواخته و قلبها را مالامال از عشقی کرده که سرشک آن، بسان باران بهاری همیشه در حال بارش است؛ حتی در روزگار خشکی تفتیده از هرم گرمای تموز.
خاطراتی که هر نسل با نسل بعد از خود، آنها را به اشتراک گذاشته و دل به دل، قلب به قلب، عشق به عشق گشته تا به امروز، همچنان سرزنده و گرم رسیده تا خلق کند خاطره های تازه برای نسل های تازه.
اما جای یک اتفاق دیگر محسوس بود که عبارت از ثبت چشمآذر در ذهن آیندگان است. کاری که اخیرا یکی از علاقهمندان موسیقی معاصر به انجام آن اهتمام ورزیده و طی گفت و گو های مفصل با این آهنگساز همیشه حاضر در عرصهی موسیقی، نظری تحلیلی به زندگی چشم آذر و اوضاع موسیقی معاصر کرده است که حاصل آن تلاش، در کتابی با نام ماندگار باران عشق، تالیف و از سوی انتشارات نظام الملک، به زیور چاپ آراسته شده است.
به بهانهی انتشار این کتاب بخشهایی از کارنامهی خالق اثر جاودان باران عشق را از نگاه حسین عصاران، مولف کتاب به اجمال مرور می کنیم. جالب آنکه حرفه تخصصی و شغل اصلی حسین عصاران، قرابتی با موسیقی ندارد. او مهندس معدن است و در این گفت و گو، خود از انگیزه تالیف این کتاب می گوید:
مجید سرایی:
اجازه بدهید با این نکته شروع کنیم که شما مهندس معدن هستید و طبعا شغل تخصصی شما این سوال را در ذهن اهل هنر ایجاد می کند که چه عاملی یک مهندس معدن را به سمت موسیقی و گفت و گو با یکی از سرآمدان موسیقی پاپ، یعنی ناصر چشم آذر کشانده است؟
حسین عصاران:
برای نوشتن، لزوما صرف علاقه کافی نیست، اما یک نکته لازم و مهم است و آن، نو بودن کاریست که انجام میشود. بنابراین، اگر من ادعا کنم که علاقه عامل اصلی بوده، ادعای صحیحی نکرده ام، چون خیلیها علاقه مند این عرصهی هنری هستند. از زمانی که حافظه در وجود من شکل گرفت، با ترانه و موسیقی مانوس شدم؛ چون مادرم به موسیقی علاقه داشت و ترانه های مختلف را زمزمه می کرد و من با شنیدن زمزمه های مادرم، میخکوب می شدم. به همین علت، کتاب را به مادرم تقدیم کردم و نوشتم: تقدیم به مادرم که زمزمه های او از ترانه، بهترین اجرای آن هاست.
به مرور و از طریق مادرم فهمیدم کسانی که به عنوان خواننده ترانه ها را اجرا کرده اند، به اصطلاح ویترین اثر هستند، اما کسان دیگری پشت آن ویترین ترانه ها را خلق کرده اند. در دوران دبستان این سوال در ذهنم ایجاد شد که فلان اثر را چه کسی ساخته؟ شعرش را چه کسی گفته؟ با این پیش زمینه بود که با اسامی آهنگسازانی مثل ناصر چشم آذر، بابک بیات، اسفندیار منفرد زاده و ترانه سرایانی آشنا شدم.
وقتی این اطلاعات به مرور در ذهنم مرتب شد، فهمیدم که ناصر چشم آذر نسبت به همکارانش دارای مولفه های خاص خودش است، منفرد زاده شاخص های ویژه خودش را دارد و قس علیهذا. با رسیدن به این اطلاعات، تازه متوجه شدم هیچ کس در حوزه نوشتاری، اقدام به نوشتن تاریخ موسیقی پاپ نکرده، حالاچرا باید یک مهندس معدن به این کار اهتمام کند؟ متاسفانه تاریخ معاصر برای موسیقی ما ارزش قائل نشده است. موسیقی ما همواره به تعدادی اسم محدود شده که به علت کهولت سن، لقب استاد گرفته اند. اما کسانی که واقعا موسیقی ما را از استودیو ها به قلب و حافظه مردم کشانده اند، جا هایی هستند که ما نمی بینیم. خالقان موسیقی جدی ما در یک قرن اخیر، کسانی هستند که برایشان ارزش قائل نشده ایم. یعنی اگر آقای پرویز یاحقی آثاری ساخته که تا چند دهه در خاطره مردم باقی مانده، هیچ وقت دیده نشده و فقط خواننده آن آثار مورد توجه قرار گرفته یا در موسیقی پاپ اگر فلان خواننده مشهور شده، کسی به واروژان، آندرانیک، منوچهر چشم آذر و جنتی عطایی توجه نکرده و آنها را ندیده است. در واقع ما موسیقی را محدود به بخش اجرایی آن کرده ایم و قسمت خلاقه آن را ندیده ایم. من از ناشناخته ماندن بخش خلاقه آن آثار عذاب می کشیدم. از دیگر سو، به ناصر چشم آذر از دوران دبیرستان و با آثاری مثل باران عشق که روی کاست ها منتشر شده بود و ما با ضبط های واکمن سونی گوش می کردیم و همچنین موسیقی فیلم هایی مثل فیلم می خواهم زنده بمانم مضاف بر آنچه از مادرم آموخته بودم، علاقه مند شدم و با خودم گفتم: چرا من درباره مشاهیر موسیقی معاصر کتاب ننویسم؟ خب قبل از این فکر، مقالات زیادی درباره بزرگان موسیقی می نوشتم. اتفاقا یک روز بر حسب اتفاق آقای چشم آذر را در فرودگاه دیدم و وقتی با ایشان صحبت کردم، متوجه شدم چه انسان خوش صحبت و آماده به کاریست. گفتم چه بهتر که این اندیشه را با آقای چشم آذر به اجرا درآورم. ماحصل آن تصمیم، انجام گفت و گو های مفصل با ایشان شد که در نهایت در قالب کتاب باران عشق روانه بازار شد و به جرات می توانم ادعا کنم که نخستین کتاب در حوزه موسیقی با رویکردی تحلیلی ست که منتشر شده است.
مجید سرایی:
چطور آقای چشم آذر این جرقه را در ذهن شما ایجاد کرد؟
حسین عصاران:
ناصر چشم آذر شاید تنها کسی باشد در تاریخ موسیقی ایران که در تمام حوزه ها اعم از موسیقی فیلم، ترانه، ملودی سازی، نوازندگی برای ارکستر ها، رهبری ارکستر های بزرگ، تنظیم آهنگ ها، موسیقی های بدون کلام، موسیقی کودک و… حضور داشته است؛ یعنی وقتی چنین مجموعه ای از حوزه های تخصصی را در نظر می گیری، می بینی کسی جز ایشان در تاریخ موسیقی ایران پیدا نمی کنی که حضور پر رنگی در این مجموعه داشته باشد. این انسجام، اتصال و فراگیری گستره باعث شد من فکر کنم که آقای چشم آذر عجب گزینه مناسبی برای اجرای این اندیشه است! با این فکر، طرح کلی کتاب شکل گرفت و تصمیم گرفتم در بررسی کارنامه ناصر چشم آذر در طول زندگی ایشان، نگاهی هم به عرض زندگی شان بیندازم؛ مثلا وقتی درباره تنظیم ترانه ها صحبت می شود، درباره وضعیت تنظیم ترانه در دهه ۵۰ هم مطالبی گفته شود یا وقتی صحبت از موسیقی فیلم به میان می آید، از وضعیت موسیقی فیلم دهه ۶۰ هم تصاویری ارائه شود. ماحصل این صحبت ها، کتاب باران عشق شد که از دوران پدر بزرگ ناصر چشم آذر که به نحوی مقارن با جریان پوست انداختن جامعه شهری ما می شود، شروع می شود و تا به امروز ادامه می یابد.
مجید سرایی:
یکی از مهم ترین حوزه های فعالیت ناصر چشم آذر، ساخت و تنظیم موسیقی فیلم است؛ اگر بخواهیم موسیقی فیلم چشم آذر را از نگاه شما ببینیم، به چه مولفه هایی بر می خوریم؟
حسین عصاران:
ناصر چشم آذر ذاتا علاقه مند سینماست و نقطه عزیمتش به موسیقی را فیلم آی وانهو می داند. تعریف می کند که از دوران کودکی با پدرش به سینما می رفت، در یکی از شب های سرد زمستان در اردبیل به همراه پدر برای تماشای فیلم آی وانهو می رود و وقتی از سینما بیرون می آید، با خودش می گوید: آیا می شود من یک روز آی وانهو بسازم؟!
از همین خاطره، می توان نقطه عزیمت او به موسیقی را پیدا کرد. چشم آذر موسیقی فیلم را با عباس کیارستمی در دهه ۵۰ برای کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان آغاز کرد، آن هم با یک سینتی سایزر کوچک. اما درباره موسیقی فیلم ناصر چشم آذر باید چند مولفه را در نظر بگیریم: نخست آشنایی چشم آذر با انواع رنگ آمیزی های ارکستر ها بواسطه حضور مداوم در حوزه تنظیم ترانه ها. دوم، جریان موسیقی فیلم قبل و بعد از انقلاب. اگر موسیقی فیلم قبل از انقلاب را به استثنای یکی دو نفر، در انحصار منفردزاده بدانیم، بعد از انقلاب موجی از تحول در موسیقی فیلم رخ داد. از دیگر سو، متولیان سینما استفاده از موسیقی انتخابی را منع کردند. تصور کنید در طول سال ۷۰ فیلم تولید می شد با ۷ یا ۱۰ آهنگساز و چه آثاری تولید شد که در خیلی از موارد، از خود فیلم جلوتر بود. در اینجا نقش ناصر چشم آذر و بابک بیات و دیگران برجسته تر می شود. سوم، استفاده چشم آذر از صدا های الکترونیکی است که مختص اوست. شما وقتی موسیقی فیلم تیغ و ابریشم را می شنوی، بجز یکی دو ساز آکوست، بقیه صدا ها الکترونیکی است؛
آن هم در دورانی که ژان میشل ژار موسیقی اکسیژن را ساخته و کیتارو هم فضا سازی های خودش با صدا های الکترونیکی را به جهان عرضه کرده، کار چشم آذر هم در ایران پیشرو بود. اما مولفه چهارم، نگاه فضاسازی در ساخت و تنظیم موسیقی فیلم چشمآذر است. ما در آثار مرحوم بابک بیات که برای فیلم ساخته رد پای کلام را می بینیم؛ چرا؟ چون همچنان متاثر از ترانه های دهه ۵۰ است؛ البته منظورم بد یا خوب بودن تفکر آقای بیات یا دیگرانی که این نکته در آثارشان دیده می شود نیست. اما ناصر چشمآذر با فضا سازیهای خاص خود، دقیقا موسیقی را مطابق زمان خود فیلم می نویسد. وقتی شما موسیقی فیلم سرب ساخته گیتی پاشایی را می شنوی، حیرت می کنی که ناصر چشم آذر چطور این ارکستر را رنگ آمیزی و رهبری کرده است!
مجید سرایی:
با وجود این، ما از اواسط دهه هفتاد به بعد، حضور چشم آذر و سایر آهنگسازان بزرگ در سینما را کم رنگ می بینیم.
حسین عصاران:
این متاسفانه ضعف سینمای ماست که از روی پرده به سینمای آپارتمانی تنزل کرده و آهنگسازان تک فیلمه، جای امثال چشمآذر را گرفتهاند. حال آنکه تا قبل از آن، موسیقی فیلمهایی که چشمآذر، بیات، شهبازیان و امثال آنها می نوشتند، به قدری قوی بود که به نسبت کیفیت خود فیلم، از آن جلوتر بود؛ این به معنای جلوگیری از حضور نسل تازه نیست. اصلا و ابدا! منظور کوچک ماندن سینمای ماست برای پذیرش موسیقی فیلم آنچنان که این آهنگسازان کاربلد را به وجد بیایند و به خلاقیتهای تازه برسند.