در ستایش ژن و جنم: پلزدن بین زمین و آسمان
پیوند به متن اصلی در سایت شهر کتاب
بخش اعظمی از تاریخ موسیقی ایرانی نانوشته و ناگفته باقی مانده است. این تنها بیان صرف واقعیتی تاریخی نیست، بلکه در خود و با خود احساس ناگوار فراموشی برگهای زرین زندگی مردمانی را نیز یدک میکشد که دهههاست همچنان به داشتههای دیروز خود دلخوشند و هر آهنگ و هر آوایی را با آن دیروزیهای درجه یک میسنجند.
محرومیت موسیقی پاپ ایرانی از این تاریخ خاموشی و فراموشی، اما، افزونتر است. اینک نیمقرن از آغاز جلوهگریهای دهه چهل و جلای دهه پنجاه میگذرد؛ دهههایی که عموم علاقهمندان به موسیقی پاپ، با لفظ درخشان از آن یاد میکنند و یادآور نسلی از ترانهسرایان، ملودیسازان و آوازهخوانانیست که با وجود دههها دوریشان از آب و خاکی که بر آن روییدند و رستند و جوانه زدند، همچنان با آن آثار به یاد آورده میشوند و حتی امروزشان نیز در آینه دیروزهای نوستالژیک دیده میشود.
انقلاب اسلامی ایران، به تحولی شگرف در موسیقی ایرانی منجر شد. اگرچه حضور موسیقی سنتی، با اما و اگرهایی به رسمیت شناخته شد، اما موسیقی پاپ راهی برای بروز و ظهور نیافت. تعطیلی تولید و عرضه، عرصه را بر دستاندرکاران این سبک موسیقی بست و گاه حتی از آنان بهمثابه پیشقراولان اشاعه ابتذال فرهنگی حکومت پهلوی نام برده شد. موسیقی بهطور اعم و موسیقی پاپ، بهطور اخص در معرض اتهام ضدانقلابیبودن قرار داشتند و گاه آنچه رخ میداد ـ نظیر آنچه بر فرهاد مهراد و فریدون فروغی رفت ـ حکایت از سوختن تر و خشک با هم بود. اینگونه شد که مهاجرت بزرگ رقم خورد. خیل عظیمی از موزیسینها و خوانندگان پاپ به خارج از کشور مهاجرت کردند و عموم آنها در پایان این سفر، یکدیگر را در لسآنجلس بازیافتند. هجرت که دانسته شد و غربت که آموخته شد، دوباره دستها سازها را یافتند و ارکستر، نوازیدن آغازید.
برخی، اما نشد که بروند. برخی هم نخواستند که بروند؛ مثل همان فرهاد و فریدون مغموم قصه ما. برخی هم رفتند و آنجا نشد که بمانند. ریشه در خاک بودند و پرسه در خاک غریب، به گامها و نفسهایشان نمیآمد. نای ماندن نداشتند، حتی اگر فرصتی از جنس موسیقی نیز در وطن نمیدیدند و نمییافتند. ناصر چشمآذر یکی از همین معدود رفتگان و بازگشتگان از شهر فرشتگان بود. قصه ناصر چشمآذر، اما از اینجا آغاز نمیشود؛ برمیگردد به خیلی پیشتر از حتی تولدش در ۱۳۲۹ در اردبیل.
در این مورد خاص، از قضا، تاریخ را باید از اول اولش خواند. از پدربزرگ ناصر، ابراهیم که متولد شهر بادکوبه و نوازنده تار در گروه عاشیقهای آذری بود و از پدرش، اسماعیل که موسیقی را به پسر آموخت و اینگونه شدکه ژن و جنم، ناصر چشمآذر را در اوج جوانی به یکی از مهمترین آهنگسازان و تنظیمکنندگان موسیقی پاپ ایرانی بدل کرد و بر بلندای آمیختگی تکنیک و احساس در موزیک قرار داد و موسیقیهایی ماندگار چون هجرت و زائر را از او به یادگار گذاشت که لفظ شاهکار معمولیترین چیزیست که میتوان راجع به آنها گفت.
با این همه، شنیدن همین آغازگاههای مهم و تاریخنگاری عمری تلاش پرثمر چشمآذر، بدون رویت همت و تلاشی که خود را در کتاب کمنظیر باران عشق؛ گفتگو با ناصر چشمآذر نمودار ساخته است، ممکن نخواهد بود؛ کتابی درجه یک که بههمت سید حسین عصاران، پژوهشگر و محقق و بهتر است بگوییم خوره موسیقی پاپ ایرانی تهیه و تدوین شده است و در مصاحبهای بهغایت دلچسب و در عین حال، برخوردار از ریزهبینیها و نکتهسنجیهای مصاحبهگر و مصاحبهشنونده، به مخاطب نشان میدهد که سیر و سفر ناصر چشمآذر در دنیای موسیقی ایرانی و سیاحتش در انواع و اقسام تجربههای موسیقایی اعم از موسیقی پاپ، موسیقی فیلم، موسیقی بیکلام و فرازی چون آلبوم باران عشق و … از چه قرار بوده است و او چگونه در ایران پیش از انقلاب، خاطرهسازترین آهنگها را بر تن ترانههای بیدار نشاند، پس از انقلاب و بازگشت به ایران، در عرصه موسیقی فیلم، نخستین بار در فیلم سرب مسعود کیمیایی، از موسیقی الکترونیک استفاده کرد و اینگونه ظرفیتهای نهفته در این سبک از موسیقی و امکانات موجود برای تلفیق آن با دستگاههای ایرانی را نمایان کرد و در ادامه و تکاملبخشی به همین روند، در عرصه موسیقی بیکلام، شاهکاری بیبدیل چون باران عشق را بارید.
تلاش عصاران و دقت نظر او در تهیه کتابی وزین و درخور نام و نشان ناصر چشمآذر قابل احترام است. او بر تاریخ موسیقی ایرانی اشراف دارد و از این توانایی بهره میبرد که همزمان در سه سطح مخاطب عام، مصاحبهگری که دغدغه تاریخ را دارد و منتقد موسیقی که قضاوتهای زیباشناختی میکند، با هنرمندی نامور وارد گفتگو شود؛
هرچند تردیدی نیست و عصاران نیز در بیان آن ابایی به خرج نمیدهد که شیفته هنر چشمآذر است. او، مخاطب را محترم میشمرد و با ذهنی باز و طرحی دقیق مصاحبه را شروع میکند و پایان میبخشد. از تظاهر و خودنمایی اجتناب میورزد و حواسش به این هست که کجا سخن بگوید و کجا سکوت کند. استفاده بهجای عصاران از نظرات دیگر آهنگسازان و کارگردانان ایرانی چون فرهاد فخرالدینی، محمد سریر، احمد پژمان، صادق نوجوکی، جهانبخش پازوکی، محمد حیدری، سیروس الوند، داریوش مهرجویی و … در کنار بیان شیرین و قصهوار چشمآذر، نیز، کتاب را سریالی کاغذی و مستند میکند که مخاطب دوست دارد سریعتر قسمت بعدی آن را بخواند و ببیند و با رنگینکمان هنرمندی آشنا شود که جدا از استعدادهای خدادادی، تعهد بیمانندش به این حکمت که کار نیکو کردن از پر کردن است ـ در زمانهای که گاه، غم نان بهانه کمفروشیهاست، ستودنی است و جهد بیبدیلش به موسیقی ـ که بهراستی و بهقول لوریس چکناواریان، زبان خداوند است، به پلزدن بین زمین و آسمان میماند.